خدوندا وقتی تو میروی
شب می شود
و قلب من پرپر میشود
و ناامید می شوم و حقیر می شوم
چو خاکی می شوم
که بر آن نسیمی نمی وزد
وبارانی نمی بارد
و در آن گلی نمی روید
و بر سرش ستارهای نمی در خشد
تو می روی
و من تنهای تنها می مانم
تو می روی
و من در غم خود خاک می شوم